زن ۱۵ ساله که در آستانه طلاق از شوهرش قرار دارد، با مراجعه به پلیس از جوانی شکایت کرد که او را از راه به در و با وجود بارداری رها کرده است.
زن ۱۵ سالهای که برای شکایت از یک جوان وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به سروان مصطفی حسنی (رئیس پاسگاه فردوسی مشهد) گفت: حدود ۲۰ سال قبل پدرم همسرش را طلاق داد و با مادر من ازدواج کرد. با آنکه شرایط مالی مناسبی نداشتیم، پدرم مردی دلسوز بود و با نصیحتهایش تلاش میکرد مسیر درست زندگی را به ما نشان بدهد.
من در مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم و در ۱۱ سالگی به عقد جوانی درآمدم که مادرش از همکاران مادرم در یک کارگاه تولیدی بود. او آنقدر از اخلاق و رفتار تقی برای مادرم تعریف کرد که بالاخره رضایت او را جلب کرد تا ما با هم ازدواج کنیم. این درحالی بود که هنوز خواهر ۱۳سالهام ازدواج نکرده بود.
با وجود رضایت مادرم، من از زندگی مشترک چیزی نمیدانستم و تصورم بر این بود که تقی بیشتر از پدر و مادرم به من محبت میکند و برایم عروسکهای زیبایی میخرد و مدام به مسافرت و تفریح میرویم. ولی ۳ سال بعد، زمانی که قدم به خانه بخت گذاشتم، تازه متوجه شدم که شوهرم مردی معتاد و آلوده به مصرف قرصهای روانگردان است.
فرار دختر ۱۵ ساله از خانه فساد نامادری
بدرفتاریهای همسرم شروع شد و من که در آن سن و سال تحمل این برخوردها را نداشتم، در برابر او جبهه میگرفتم و مشاجرههای لفظی ما به مرز درگیری میرسید. این در حالی بود که هیچکس مرا راهنمایی نمیکرد چگونه با مشکلات زندگی کنار بیایم و در برابر اعتیاد شوهرم چگونه رفتار کنم.
به همین خاطر حدود ۸ ماه قبل، وقتی کارد به استخوانم رسید، لوازم شخصیم را برداشتم و به خانه مادرم بازگشتم. دادخواست طلاق دادم و دیگر حتی به تهدیدهای شوهرم برای بازگشت به زندگی مشترک توجهی نکردم. از سوی دیگر، برای تامین هزینههای زندگی به ناچار در یک خواربارفروشی روستایی مشغول کار شدم.
مدتی بعد جوان صافکاری که در کنار خواربارفروشی شاگرد تعمیرگاه بود به سراغم آمد و مرا با وعده ازدواج فریب داد. او با چربزبانی و ابراز محبتهای حیلهگرانه مرا به دام انداخت و با خود به پارتیهای مختلط شبانه برد. او مرا با انواع خلافکاریها آشنا کرد، اما من همچنان به امید ازدواج با قدرت حتی به خواستههای بیشرمانهاش تن میدادم. کار به جایی رسید که مرا به دوستانش معرفی کرد و از من خواست با آنها به کافه و رستوران بروم.
زمانی به خودم آمدم که دیگر بازیچه هوسرانیهای قدرت شده بودم و او هر بلایی که میخواست بر سرم میآورد. از سوی دیگر نیز از تهدیدهای او میترسیدم و جرأت شکایت نداشتم.
او هنگامی که فهمید باردار شدهام مرا رها کرد و مدعی شد با من رابطه غیراخلاقی نداشته و من به خاطر معاشرت با دوستانش باردار شدهام. اکنون در حالی به کلانتری آمدهام که از رفتارهای گذشتهام توبه کردهام و میخواهم به مسیر درست زندگی بازگردم.
با دستور رئیس پاسگاه انتظامی فردوسی، بررسیهای قانونی و اقدامات روانشناختی برای پیگیری شکایت این زن نوجوان با معرفی وی به مراجع قضایی آغاز شد.